زمزمه های تنهایی ام

ساخت وبلاگ
امسال اولین سالی بود که ذاتا تولدی که همیشه برام مهم بود و یادم نبود. تعجب بر انگیز نیست؟!من! مهر ماه پاییز باشه و روزهاش از دستم در بره. ذاتا انقدر درگیر باشم !چه درگیری به این درگیری میچربید؟پیدا کردن خودم.می ارزیدو منی که 5 مهرخواب دیدم کنار در دو جفت پای ظریف که دریارو ریخته تو چشماش فقط بهم زل زده.در تمام زمانی که خواب بودم، به این فکر میکردم. که چرا هنوززززز همونجا ایستاده!؟و چند روز بعد در کمال ناباوری یاد خوابم و متوجه تاریخ تقویم شدم. چه آیه ای باید نازل بشه.. تا آدمیزاد گذشتشو و فراموش کنه!؟ روزهای خو ش و تلخشو؟! اولین تجربها و گرانمایه ترین اون هارو؟! چطور باید باور کنم که دیگه افسانه 20 ساله نیستم! دیگه فشاری نیست  اجباری نیست. من ازادم.. به راستی! ازاد شدنم موقتیه ؟                زمزمه های تنهایی ام...ادامه مطلب
ما را در سایت                زمزمه های تنهایی ام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : divoonegii بازدید : 65 تاريخ : يکشنبه 27 آذر 1401 ساعت: 19:12